سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوهستان ایده لا
 

در یک روز سرد بارانی نیروهای صباح حمله خود را به یک نقطه استراتژی دشمن آغاز کردند اما دیدند در همان مرحله اول با شکست بزرگی مواجه شدند وصباح سریعا دستور عقب نشینی را داد که نیروها به سختی توانستند خود وتجهیزات را به سلامت به عقب بیاورند.حالت غم واندوه در قرارگاه نیروهای صباح غالب بود؟؟
فرماندهان مبهوت شدند که چگونه باید چنین حادثه ایی اتفاق بیفتد آنها از خوشان سوال کردن که اشکال کار کجاست؟؟
صباح نیروهای ارشد خود را فرا خواند وپس از ساعتها بررسی احتمال آنکه این عملیات توسط نیروهای ماجد لو رفته باشد می رفت .چون در دوشب قبل نیروهای صباح برای تحویل تجهیزات از نیروهای ماجدبه منطقه ایده لا رفته بودند وآنها احتمال می دهند که نیروهای ماجد با تحویل دادن سلاح پی به عملیات برده باشند وبه دشمن گزارش دادند.چون فرماندهان تمامی راههای احتمالی را بررسی کردند که دیدند این احتمالات در مقابل احتمال گزارش نیروهای ماجد بسیار ناچیز است.
از این پس نیروهای صباح اختلاف عجیبی با نیروهای ماجد پیدا کردند.
ماجد سریعا پیام داد که فرماندهان سریعا خود را به قرار گاه مرکزی برسانند.
بعد از چند دقیقه ایی تمامی فرماندهان در قرارگاه مرکزی به اتاق ماجد آمدند ودر آن چگونگی شکست وعلت شکست نیروهای صباح بررسی شد که 2گزینه مورد بررسی بیشتری نیاز داشت که اولی خیانت برخی از نیروهای صباح یا اینکه در قرارگاهی که نیروهای ما با نیروهای صباح در ارتباطند خائن وجود دارد
این برسی ها نیاز به زمان داشت که قرار شد تا یک هفته به این سوالات جواب داده شود.
پس از یک هفته خیانت نیروهای ماجد رد شد اما با گزارشاتی که از نفوذیها وجاسوسان دریافت شد متوجه خیانت برخی نیروهای صباح شدند که به عنوان جاسوس در مهمترین بخش در قرار گاه صباح مستقر می باشند.
ماجد تصمیم داشت این گزارش را سریعا به صباح برساند که میثم مخالفت کرد وگفت الان بدبینی که وجود دارد شما هر کاری کنید آنها کارهای شما را با دید خائنانه می نگرند ما باید اعتماد آنها را جلب کنیم وبعد از اینکه خشمشان فرو نشست با آنها مذاکره کنیم .
میثم گفت ما برای اینکه با آنها همدردی کنیم یک حمله کوچک اما مخرب به دشمن را باید کلید بزنیم که پس از این عملیات، فضا برای مذاکره آماده خواهد شد.
ماجد موافقت کرد وقرار شد تجهیزات و نیروها بری این حمله تا 2هفته دیگر آماده باشند.
با گذشت 2هفته نیروها آماده برای عملیات شدند که ماجد دستور حمله را صادر کرد که با گذشت 4روز یک منطقه استراتژی دشمن به دست نیروهای ماجد افتاد و123نفر از نیروهای دشمن به اسارت در آمدند
در این عملیات 23نفر از نیروهای ماجد به شهادت رسیدند
ماجد به منطقه فتح شده آمد وبه نیروها تبریک گفت وآن را یک دستاورد مفید برای تمامی گروهای مبارز دانست وگروهای مبارز در تمامی جهان را یکپارچه خواند.
ماجد در ساعات پایانی روز حالت عجیبی داشت این حالت عجیب گه گاهی بر ماجد غالب می شود در این حالت ماجد نیاز به خلوت و تنهایی دارد .او در آن نیمه های شب بیدار بود وفقط نزدیکهای صبح خواب بر او مستولی شد اما پس از خواب بی قرار شده بود انگار انتظار داشت که کاری را انجام دهد اما نمی دانست چه کاری.
با انجام عبادت صبح یکی از نیروها خبر می آورد که صباح در نزدیکی منطقه ماست ودرحال بازدید از منطقه خود است به یکباره ماجد فهمید که چه باید بکند او به همراه 2نفر از نیروها با ماشین در پی صباح می روند وپس از ساعتی ماشینی را می بینند که در بالی تپه ایی قرار دارد.ماجد از راننده می خواهد که به طرف ماشین حرکت کند .حس عجیب ومعمایی به نیروها دست داد .ماشین در کنار ماشین صباح ترمز کشید .ماجد پیاده شد صباح با دوربینی که به گردنش آویزان بود با یکی ازنیروها صحبت می کرد که با دیدن ماشین وپیاده شدن ماجد خشکش زد .
ماجد به سمت صباح رفت ودست خود رادراز کرد که صباح هم به آرامی دست خود را بالا آورد .ماجد سخن را شروع کرد وگفت هدف شما مقدس است وبر این پاکی راه شما هیچ شکی ندارم .می دانم راه شما برای رضایت سوشیانت است وشما با جدیت وبر پایه اعتقاد مبارزه می کنید اما می دانید چرا اینجام ؟؟من با اراده خودم نیامدم من در صبح وقتی که در خواب بودم بانویی را دیدم که بسیار نورانی بود وگفت شما دونفر فرزندان من هستید من هرچه به اطرافم نگاه کردم دیدم فقط من هستم .گفتم مادر اون کسی دیگر چه کسی هست؟که گفت اون یکی برادر توست که بزودی او را می بینی ؟ برای مبارزه به برادرت احتیاج داری؟
به یکباره چشمان صباح پر از اشک شد چون او هم در خواب دیشبش بانویی نورانیی را دیده بود وبه او همان چیزی را گفت که به ماجد گفت .صباح میدانست آن بانوکیست آن بانو فاطیما بود .بانویی که صباح به قدرتش اعتقاد عجیبی داشت ودر کارهای سخت از او کمک می خواست .
ماجد تمامی بررسی ها رو به صباح گزارش داد ووقتی صباح فهمید که کدام یک از نیروها به او خیانت کرد .سجده شکر بجا آورد که دست به کارهای اشتباه نزده وبا نیروهای ماجد در گیر نشده است.
صباح پس از اعدام خائن که خود به خیانت خود اعتراف نمود با مشورت فرماندهان تصمیم گرفت که به نیروهای ماجد بپیوندد
که از 9نفر فرمانده 2 نفرشان با این تصمیم صباح مخالفت می کنند که مابقی صباح را در این تصمیم یاری می کنند.
این خبر موج وحدت وهمبستگی را در کشور سولیت طنین انداز کرد.نیروهای صباح بسیار نیروهای ویژه ایی بودند اما چون نوپا بودند دشمن توانست از ضعف اطلاعاتی آنان استفاده نماید وبه درون تشکل آنها نفوذ کند .صباح از میان فرماندهان 3 فرمانده داشت که مانندخودش اهل مازح بودند آنان ...
به امید الله ادامه دارد


[ سه شنبه 91/12/22 ] [ 10:41 صبح ] [ مجاهد ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 3204